جدول جو
جدول جو

معنی ارس دات - جستجوی لغت در جدول جو

ارس دات(اُ رُ)
یک تن خارجی از سپاهیان اسکندر که بر او طغیان کرد و اسکندر با تیر او را از پای درآورد. (ایران باستان صص 1764-1765)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ رُ)
وی از افراد گمنام شهر افسس بود که برای کسب شهرت و نام جاوید، معبد دیان، واقع در افسس را که یکی از عجایب سبعۀ عالم بود بسوخت و این عمل در همان شبی واقع شد که اسکندر متولد گردید (356 قبل از میلاد) مردم افسس که از این عمل او خشمناک شده بودند فرمان صادر کردند که هرکه نام ارسترات را بر زبان راند مجازات وی مرگ خواهد بود
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
نام شاهزاده ای است از قبچاق:
به پور ارس خان سپردش عنان
قوی دست کردش به تیغ و سنان.
هاتفی (از شعوری)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
نواحی اطراف رود ارس
لغت نامه دهخدا
(اُ رُ مِ دُ)
نام پدر سوان ّسیس کیلیکی از صاحب منصبان بحریۀ ایران بزمان خشایارشا. (ایران باستان ص 742) ، شکافته شدن، بسیار نگریستن بسستی و بر هم زدن چشم، اندک اشک ریزه ریختن: ارمش فی الدّمع، ای ارش قلیلاً. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
ارگبد. ارگبذ. کوتوال. دژبان. رئیس ارگ. و این شغلی بود مهم که شاهان هخامنشی به اشخاص معتمد تفویض میکردند. (ایران باستان ص 1469 و 1481)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارشادات
تصویر ارشادات
جمع ارشاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افسادات
تصویر افسادات
جمع افساد
فرهنگ لغت هوشیار
روستایی در بالا لاریجان آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
آبدار
دیکشنری اردو به فارسی